به گزارش شهرآرانیوز؛ منصور بهرامی یکی از نوابغ تنیس ایران است که سال هاست در فرانسه زندگی میکند. خودش میگوید به خاطر سخت شدن شرایط تنیس در ایران مجبور به ترک کشور شده، ولی حالا بعد از گذشت ۴۰ سال به خاطر شرایط خانوادگی اش نمیتواند به ایران برگردد. آنچه در ادامه میخوانید، بخشهایی از خلاصه گفت وگوی او با خبر ورزشی است.
فدرر مصدوم بود و از نظر من خوب کاری کرد که در المپیک بازی نکرد. او چهل ساله شده است و فکر نمیکنم دیگر در المپیک بازی کند. نادال نیز آماده نبود و از شرکت در این رقابتها انصراف داد. این ۲ مرد بزرگ میدانند که جوکوویچ تا چند سال دیگر از این ۲ بالاتر میرود و اینها میخواهند خود را آماده نگه دارند تا فعلا در مسابقات us open سدی مقابل او باشند.
بله، من رابطه نزدیکی با فدرر و جوکوویچ دارم. هر زمان که آنها را میبینم، من را بغل میکنند. من همیشه عادت دارم قبل از بازیهای خودم یک ساعتی با جوانان بازی کنم، خیلی از این جوانان زمانی که تبدیل به یک ستاره میشوند، میآیند پیش من و میگویند که من با آنها بازی کرده ام. فدرر نیز در سال ۱۹۹۲ در شهر بازل سوئیس توپ جمع کن من بود. او خودش آمد و به من گفت که «یادت هست با من بازی کردی؟ من توپ جمع کن تو بودم.» خودم یادم نبود که با او بازی کردم و فدرر این خاطره را به یاد من آورد و عکسمان را برایم فرستاد.
سه چهار سال پیش داشتم با بوریس بکر، مربی جوکوویچ، صحبت میکردم. جوکوویچ آمد و گفت «منصور! من دیروز ۲ ساعت بازیهای تو را نگاه کردم و از خنده روده بر شدم، امیدوارم از من دلخور نشوی؛ اما میخواهم ۵ حرکت تو را کپی کنم.» من نیز گفتم تو نفر اول دنیایی و من افتخار میکنم که از حرکات من استفاده کنی.
زمانی که به کارنامه ام نگاه میکنم، بیشتر افسوس میخورم؛ چرا که بهترین سالهای عمرم بین بیست تا سی سالگی در مسابقات حرفهای تنیس بازی نکردم. من بنا به مشکلاتی، ایران را ترک کردم و تا ۷ سال فقط در فرانسه بازی کردم؛ چرا که نمیتوانستم از این کشور خارج شوم. مسابقات رولان گاروس را در سی وچهارسالگی بازی کردم و در همان سن قهرمان چند atp شدم. اگر میتوانستم بیست تا سی سالگی بازی کنم، کارنامه ام خیلی بهتر از این میشد.
میتوانم بگویم هیچ کس بیشتر از من ایران را دوست ندارد. من با قلب خونین از ایران رفتم. زمانی که پدر، مادر، خواهر و برادرم را رها کردم، حس کردم قلبم از جا کنده میشود؛ اما مجبور بودم. این موضوع قلب من را شکست. تمام کسانی که از ایران رفتند، با دل خوش نرفتند. قلبم و ذهنم در ایران است؛ اما کارم در فرانسه است. ۴۰ سال است که در فرانسه زندگی میکنم، همسرم فرانسوی است و بچه هایم در اینجا به دنیا آمده اند. نمیتوانم به ایران برگردم، اما هر از چندگاهی برای دیدن اقوامم به ایران میآیم.
از ایران رفتم؛ اگر من امکان کار داشتم، ایران را رها نمیکردم. میرفتم در کشور دیگر مسابقه ام را میدادم و در کشور خودم زندگی میکردم. من کارم ورزش تنیس است، اما در ایران ۲ سال هیچ کاری نداشتم. پول برای گذران زندگی نداشتم و مجبور بودم بروم، چراکه مردن برای من بهتر از تنیس بازی نکردن بود. کار من در ایران ممنوع بود، حق تنیس بازی کردن را نداشتم و همین رفتن، باعث رشد من در حرفه تنیس شد.